ﺳﻪشنبه 23 اسفند 1401 / خواندن: 10 دقیقه
پرونده شاخه‌های درخت باربد | صفحه یکم

سرمقاله: «شاخه‌های درخت باربد»؛ پرونده ویژه موسیقی نواحی ایران

پس از چندین هزار سال تاریخ موسیقی ایران و هزار و چند سال بعد از داستان باربد، آن انسان‌درخت شکوهمند، آن نهالِ نماد موسیقی و فطرت، بسیار تنومند شده، بسیاربسیار شاخه و برگ‌وبار داده و شاید میوه‌های رنگارنگش هر کدام موسیقی یکی از نواحی ایران باشد. شاید تنه‌ی آن درخت، امروز همین موسیقی ردیف دستگاهی مدون‌شده به دست میرزا علی‌اکبرخان فراهانی باشد اما قطعاً دیگر موسیقی‌های نواحی و محلی و مقامی اقوام و گوشه‌های گوناگون ایران، شاخه‌ها و برگ‌وبار این تنه‌اند. 

5
سرمقاله: «شاخه‌های درخت باربد»؛ پرونده ویژه موسیقی نواحی ایران

مجله میدان آزادی: در آستانه‌ی فرارسیدن بهار، چراغ پنجمین پرونده‌ی تخصصی مجله‌ی میدان آزادی را با بررسی موسیقی نواحی ایران روشن می‌کنیم. نام این پرونده بنا به دلایلی که در سرمقاله توضیح داده شده «شاخه‌های درخت باربد» است و در آن به بررسی میراث ارزشمند موسیقی نواحی مختلف ایران -با نیم‌نگاهی به حضور امروزی‌اش- خواهیم پرداخت. در صفحه‌ی نخست پرونده، سرمقاله را آقای «صدرالدین عالی‌نژاد» نگاشته که در ادامه می‌خوانید:

بعضی از کتاب‌های کهن تاریخی یا هنری ایران، از جمله «شاهنامه»‌ی فردوسی که درخشان‌ترین سند تاریخ و هنر اسطوره‌های ایرانی‌ است، داستانی نقل می‌کنند از «باربد»؛ موسیقی‌دان نابغه‌ی ایرانی. در این داستان آمده که وقتی باربد می‌خواست برای نمایش و ثبت‌وضبط هنر خویش به دربار پادشاه -که آن زمان یگانه محل نشر و ثبت و توسعه‌ی آثار هنری بوده- وارد شود با منع و مخالفت، مواجه می‌شود. مانع ورود او به دربار، ضعف او در نوازندگی و آهنگ‌سازی نبوده، بلکه حسادت سرگروه موسیقی‌نوازان دربار یعنی «سرکش» بوده که اتفاقاً با سنجش و فهم اوج هنر باربد حضور او را خطری برای موقعیت شغلی و اجتماعی خود احساس می‌کرد. اما باربد که از در اصلی و رسمی به عمارت شاه راه پیدا نمی‌کند، سراغ باغبان عمارت می‌رود که هنر او را دوست داشته و سرانجام با کمک این دوست باغبان به باغ پادشاه وارد می‌شود؛ همان شبی که پادشاه برای بزم قصد باغ کرده بود. ساز باربد طبق این حکایات، بربطی سبزرنگ بوده است. پس باربد لباسی سراپا سبز نیز بر تن می‌کند و با ساز خویش از درخت سروی بالا می‌رود و در شاخ‌وبرگ‌هایش پنهان می‌شود: 

همه جامه را باربد سبز کرد
همان بربط و رود ننگ و نبرد 
بشد تا به جایی که خسرو شدی
بهاران نشستن گهی نو شدی 
یکی سرو بد سبز و برگش گشن
ورا شاخ چون رزمگاه پشن 
بران سرو شد بربط اندر کنار
زمانی همی ‌بود تا شهریار 
ز ایوان بیامد بدان جشن‌گاه
بیاراست پیروزگر جای شاه...

آنگاه که همه‌ی میهمانان دور شاه جمع می‌شوند و بزم برپا می‌شود، باربد انگشت‌های جادویی خویش را به ساز می‌زند و نغمه‌ای روح‌افزا به گوش حاضران می‌نوازد: 

زننده بران سرو برداشت رود
همان ساخته پهلوانی سرود 
یکی نغز دستان بزد بر درخت
کزان خیره شد مرد بیداربخت 
سرودی به آواز خوش برکشید
که اکنون تو خوانیش داد آفرید 
بماندند یک مجلس اندر شگفت
همی هر کسی رای دیگر گرفت...

همه‌ی‌ حاضران مست نغمه می‌شوند و با شگفتی و فرمان شاه به‌دنبال صدای ساز می‌گردند اما چیزی نمی‌یابند. این رامشگری موفق و آن جست‌وجوگری ناموفق سه‌ بار تکرار می‌شود و باربد سه آهنگ «دادآفرید»، «پیکار گُرد» و «سبز در سبز»، را می‌نوازد -یکی در ستایش خدا، یکی در مدح شاه و یکی در روایت خود- تا بالاخره با اصرار شاه -که او را فرشته‌ای آسمانی می‌پندارد- از درخت بیرون می‌آید و رخ می‌نماید. 

این قصه و بسیار قصه و حکایت و افسانه‌ی مشابه دیگر در شعرهای فردوسی و نظامی و دیگر شاعران و نویسندگان ایرانی به چشم می‌خورد. 

اما از قصه که بیرون بیاییم با دو امر دیگر مواجه‌ایم؛ یکی تاریخ و دیگری تأویل. اول کمی از تاریخ بنویسیم: 

کِندی فیلسوف و موسیقی‌دان بزرگ می‌نویسد:

«عرب‌ها در موسیقی اختراع‌های زیادی ننمودند، پس چون استاد موسیقی باربد در این پیشه کمال یافت اهل عرب از او هنر اندوخت. طریق الملوکیه از برگزیده‌ترین تصنیف‌های اوست.» 

جرجانی می‌نویسد:

«در میان نوازندگان قدیم کسانی بودند که هرگز یک ترانه را دو بار در حضور شاه ننواختند، باربد نیز چنین بود... او مراقب بود که مخاطب خود را خوب بشناسد، به خلق‌وخوی شنوندگانش توجه می‌کرد و متناسب با موقعیت و مطابق با میل هر فرد، الفاظ و آهنگ مناسب را بداهه می‌گفت و آوازه‌اش در سراسر جهان پیچید.» 

ثعالبی می‌نویسد:

«باربد آفریننده‌ی آهنگ‌های خسروانی ا‌ست که تا هم‌اکنون در مجلس‌های شاهانه و غیره دست‌مایه‌ی نوازندگان است.» 

اما از تاریخ بگذریم و به‌قدر وسع، سری به تأویل بزنیم:
باربد یک نام کهن است اما همه‌ی گذشته‌ی موسیقی ایران نیست، تمدن بزرگ ایران از کهن‌ترین تمدن‌هایی ا‌ست که موسیقی والا و ارزشمند و اصطلاحاً حرفه‌ای داشته. به گواهی آثار تاریخی، از جمله لوح پیداشده در تپه‌ی چغامیش، سی و چهار قرن قبل از میلاد مسیح -یعنی بیش از پنج هزار سال پیش- در ایران یک ارکستر کامل موسیقی همراه با آواز و سازهای کوبه‌ای،‌ زهی و بادی وجود داشته. در آن لوح فردی مانند آوازخوانان قدیمی ایرانی و قاریان مصری چهارزانو نشسته، سینه ستبر کرده و دست بر گوش گذاشته. فردی دیگر سازی شبیه به چنگ می‌نوازد، فردی دیگر در سازی شبیه به سرنا می‌دمد و دیگری نیز بر سازی شبیه طبل می‌کوبد. این لوح کهن‌ترین سند موسیقی جهان و قدیمی‌ترین پوستر کنسرت موسیقی در کره‌ی خاک است. 

پس قصه‌ی موسیقی در ایران بسیار قدیمی‌تر از باربد و عصر ساسانی‌ است، و ایران نه اگر پرسابقه‌ترین، از پرسابقه‌ترین‌های موسیقی بشری است. اما با این حال باربد چه از نظر تاریخی، چه از نظر داستانی نمادی از گذشته‌ی پرافتخار موسیقی ایرانی ا‌ست و چنان‌که خواندید، پس از دوره‌ی باستان، در دوره‌ی اسلامی هم که موسیقی ایران با بزرگانی چون فارابی، ابن سینا، ابواسحاق کندی، صفی‌الدین ارموی، عبدالقادر مراغه‌ای و دیگران بسیار پیشرفت می‌کند همچنان از باربد به بزرگی یاد می‌شود. 

بربط (یا بربت) کهن‌ساز ایرانی، که گفتیم ساز باربد بود، اختراع خود باربد است و احتمالاً صورت تغییر‌یافته‌ای از نام خود باربد در طی زمان. مخصوصاً اگر به دیگر نگارش‌های نام باربد هم توجه کنیم (برباد، بهربد، فهلبد و...)‌. سبز بودن این ساز، می‌تواند نماد برآمدنش از طبیعت باشد (آن‌چنان که هنوز هم در سازهای دیرین ایرانی می‌بینیم) و سبزپوشی و نهان ‌شدن باربد در یک سرو (ایرانی‌ترین درخت) به‌نحوی که نگاهبانان شاهنشاهی هم نتوانند او را پیدا کنند، می‌تواند نمادی از ریشه‌داری و یگانگی این موسیقی با طبیعت جهان و فطرت بشری، به‌ویژه بشر ایرانی باشد. 

حال از قصه و تاریخ و تأویل بگذریم، پس از چندین هزار سال تاریخ موسیقی ایران و هزار و چند سال بعد از داستان باربد، آن انسان‌درختِ شکوهمند، آن نهالِ نماد موسیقی و فطرت، بسیار تنومند شده، بسیاربسیار شاخه و برگ‌وبار داده و شاید میوه‌های رنگارنگش هر کدام موسیقی یکی از نواحی ایران باشد. شاید تنه‌ی آن درخت، امروز همین موسیقی ردیف دستگاهی مدون‌شده به دست میرزا علی‌اکبرخان فراهانی باشد اما قطعاً دیگر موسیقی‌های نواحی و محلی و مقامی اقوام و گوشه‌های گوناگون ایران، شاخه‌ها و برگ‌وبار این تنه‌اند. 

ما در ابتدای این پرونده قضاوتی مثبت یا منفی درباره‌ی کلیت امری که از آن با عنوان «موسیقی نواحی ایران» یاد می‌شود، نداریم. شاید بعضی این موسیقی را بیش از حد ستایش و تقدیس کنند و حتی موسیقی رسمی سنتی ایران (ردیف دستگاهی) را نوعی انحراف از آن یا غرب‌زدگی بدانند و بعضی دیگر نیز این موسیقی را تمام‌شده، تاریخ‌مصرف‌گذشته و بدوی معرفی کنند. اما فارغ از این دو گروه و دو نگاه که برای خود دلایل محکمی هم دارند، ما به‌عنوان دوست‌داران موسیقی، وقتی به این سنت عظیم موسیقی نواحی ایران نگاه می‌کنیم چند نکته را می‌بینیم: 

۱. تجربه‌های موسیقایی در همه‌ی بخش‌های موسیقی نواحی ایران یکسان نیستند. یعنی ما در بعضی نواحی موسیقی‌های بدوی و بسیار ساده‌ای را می‌بینیم که ارزش هنری چندانی ندارند، اما در بعضی نواحی دیگر نیز موسیقی‌های هنری پیشرفته‌ای را می‌بینیم که هنوز و همچنان می‌توانند مخاطبان حرفه‌ای موسیقی را شگفت‌زده کنند. یک شاهدش هم درخشش نوازندگان موسیقی نواحی ایران در جشنواره‌های خارجی است. 

۲. تمام این تجربه‌ها، چه پیشرفته‌ها و چه بدوی‌ها، رو به فراموشی و خاموشی‌اند، که اگر درمورد دومی مصداقی از جبر تاریخی و اجتماعی باشد درمورد اولی مصداقی از جهالت تاریخی و تمدنی است. 

۳. تمام این تجربه‌ها می‌توانند مواد خام ایده و تکنیک و پیشرفت در موسیقی امروز ایران باشند، چنان‌که مخصوصاً در سه چهار دهه‌ی اخیر نمونه‌های درخشان و موفقی از این تأثیرپذیری را در موسیقی امروز دیده‌ایم. 

این سه نکته باعث شد تا به فکر گشایش این پرونده در مجله‌ی میدان آزادی بیفتیم؛ در آستانه‌ی نوروز و فصل بهار، که هم زمان بازگشت به خویش است، هم زمان بازگشت به طبیعت و هم زمان بازخوانی سنت‌ها و ارزش‌های فرهنگ دیرین و درخشان ایران. 

در این پرونده، نخست می‌خواهیم صفحاتی شنیدنی از موسیقی نواحی ایران را ورق بزنیم،

دوم، می‌خواهیم ببینیم این موسیقی تا چقدر و چگونه در دسترس و گوش‌رس مخاطب امروز موسیقی است،

سوم، دوست داریم بر آثار و زحمات پژوهشگران موسیقی نواحی مروری داشته باشیم،

چهارم، تلاش می‌کنیم نمونه‌های موفق تأثیر موسیقی نواحی ایران بر موسیقی امروز ایران را بررسی کنیم

و پنجمین مرحله این است که در خلال یادداشت‌ها و پژوهش‌های‌مان شاید به پاسخ چند پرسش بنیادین برسیم:
موسیقی نواحی ایران امروز چه وضعیتی دارد؟ چرا چنین وضعیتی دارد؟ چه نسبتی با موسیقی و مخاطب امروز دارد؟ چه نسبت و چه وضعیتی باید داشته باشد؟ و سرانجام نقش اهالی هنر و رسانه و سیاست و اقتصاد در تغییر این نسبت‌ها و وضعیت‌ها چیست؟

 

پرونده را از اینجا دنبال کنید: «صفحه اختصاصی پرونده شاخه‌های درخت باربد»
 




میثم بشری
17 تیر 1402

ممنون

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
در این پرونده، نخست می‌خواهیم صفحاتی شنیدنی از موسیقی نواحی ایران را ورق بزنیم، دوم، می‌خواهیم ببینیم این موسیقی تا چقدر و چگونه در دسترس و گوش‌رس مخاطب امروز موسیقی است، سوم، دوست داریم بر آثار و زحمات پژوهشگران موسیقی نواحی مروری داشته باشیم، چهارم، تلاش می‌کنیم نمونه‌های موفق تأثیر موسیقی نواحی ایران بر موسیقی امروز ایران را بررسی کنیم و پنجمین مرحله این است که در خلال یادداشت‌ها و پژوهش‌های‌مان شاید به پاسخ چند پرسش بنیادین برسیم:
موسیقی نواحی ایران امروز چه وضعیتی دارد؟ چرا چنین وضعیتی دارد؟ چه نسبتی با موسیقی و مخاطب امروز دارد؟ چه نسبت و چه وضعیتی باید داشته باشد؟ و سرانجام نقش اهالی هنر و رسانه و سیاست و اقتصاد در تغییر این نسبت‌ها و وضعیت‌ها چیست؟

ما در ابتدای این پرونده قضاوتی مثبت یا منفی درباره‌ی کلیت امری که از آن با عنوان «موسیقی نواحی ایران» یاد می‌شود، نداریم. شاید بعضی این موسیقی را بیش از حد ستایش و تقدیس کنند و حتی موسیقی رسمی سنتی ایران (ردیف دستگاهی) را نوعی انحراف از آن یا غرب‌زدگی بدانند و بعضی دیگر نیز این موسیقی را تمام‌شده، تاریخ‌مصرف‌گذشته و بدوی معرفی کنند. اما فارغ از این دو گروه و دو نگاه که برای خود دلایل محکمی هم دارند، ما به‌عنوان دوست‌داران موسیقی، وقتی به این سنت عظیم موسیقی نواحی ایران نگاه می‌کنیم چند نکته را می‌بینیم...

مطالب مرتبط