ﺳﻪشنبه 29 اسفند 1402 / خواندن: 18 دقیقه
پرونده قهر | صفحه دوم

یادداشت: دایرةالمعارف قهر؛ نگاهی به ترفندهای عاشق و معشوق در شعر فارسی

بسیاری از مضامین شعر کهن فارسی، خصوصاً در غزلیات عاشقانه، بر پایه‌ی درونمایه‌ی ستمگری معشوق و ستم‌کشی عاشق بنا شده‌اند. در این‌گونه اشعار که معمولاً در آن پای معشوقی همه‌چیزتمام، زیبارو و البته سرکش و جاه‌طلب در میان است، عاشق چاره‌ای جز ابراز عجز و تسلیم در برابر تصمیم یار ندارد.  البته چنین نیست که معشوق یک‌سره با عاشق سر ناسازگاری داشته باشد؛ بلکه بیشتر این رفتارها در حکم گوشه‌چشم نشان دادن به عاشق و داغ کردن بازار عشق است که حتی عاشق را حریص‌تر و تشنه‌تر می‌کند.

4.5
یادداشت: دایرةالمعارف قهر؛ نگاهی به ترفندهای عاشق و معشوق در شعر فارسی

مجله میدان آزادی: در دومین مطلب پرونده قهر دنبال رد پای قهر در عالم شعر و ادبیات کهن فارسی می‌رویم. در این مطلب خانم نیلوفر بختیاری -شاعر و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی- سراغ ادبیات قهر در شعر فارسی بین عاشق و معشوق رفته است. دائره المعارف قهر را در ادامه بخوانید:

بسیاری از مضامین شعر کهن فارسی، خصوصاً در غزلیات عاشقانه، بر پایه‌ی درونمایه‌ی ستمگری معشوق و ستم‌کشی عاشق بنا شده‌اند. در این‌گونه اشعار که معمولاً در آن پای معشوقی همه‌چیزتمام، زیبارو و البته سرکش و جاه‌طلب در میان است، عاشق چاره‌ای جز ابراز عجز و تسلیم در برابر تصمیم یار ندارد. 

البته چنین نیست که معشوق یک‌سره با عاشق سر ناسازگاری داشته باشد؛ بلکه بیشتر این رفتارها در حکم گوشه‌چشم نشان دادن به عاشق و داغ کردن بازار عشق است که حتی عاشق را حریص‌تر و تشنه‌تر می‌کند. در این میان شاهد اشعاری نیز هستیم که در آن عاشق رندتر از آن است که دست معشوق را نخواند؛ با وجود این، بازی را با او ادامه می‌دهد تا سرانجام یکی از این دو تسلیم خواست دیگری شوند.

البته در اشعار سبک وقوع و واسوخت ماجرا کمی متفاوت است و عاشق در مقام فاعلیت از ظلم معشوق گلایه‌های تند می‌کند و حتی به ذم او می‌پردازد. با این‌ حال به ذائقه‌ی بسیاری فارسی‌زبانان موضع شاعرانی چون حافظ دل‌پذیرتر است که سروده:

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

چرا که عاشق راستین، ملامت معشوق را دور از شأن عشق‌بازی می‌داند:

لاف عشق و گله از یار، زهی لاف دروغ
عشق‌بازانِ چنین مستحق هجران‌اند
(حافظ)

در اشعار عاشقانه‌ با موضوع قهر، چند درونمایه‌ی مسلط وجود دارد که مرور آن‌ها به درک دقیق‌تر شعر کهن عاشقانه کمک می‌کند. در ادامه به دوازده موضوع اصلی این تغزلات می‌پردازیم که انواع ترفندهای معشوق را در جذب عاشق برملا می‌کند.

1.  ناز و نیاز و کرشمه

یکی از کلان‌مفاهیم ادبیات عاشقانه‌ی کهن و معاصر، ناز معشوق و ابراز نیاز عاشق است که بارها در قالب مضامین رنگارنگ به آفرینش ابیات درخشانی منجر شده است. در این‌گونه مضامین غالباً انگیزه‌ی عشق‌ورزی عاشق رفع نیازی ا‌ست که از جانب معشوق با مانع روبه‌رو می‌شود. البته نیاز عاشق تنها طلب وصل و بوس و کنار نیست؛ بلکه گاهی همین عشق‌ورزی و فاش گفتن راز دل برای او بسنده و کافی است. برای چنین عاشقی ناز کردن معشوق به منزله‌ی نواختن و توجه به عاشق است و لذت عشق‌ورزی را برای او دوچندان می‌کند: 

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
(حافظ)

در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
(حافظ)

بیا کامشب شب ناز و نیاز است
چو زلف ماهرویان شب دراز است
(عطار)

شرح حدیث ناز و نیاز من است و تو
بلبل ترانه‌ای که سراید برای گل
(حزین لاهیجی)

کرشمه کردن نیز از دیگر جلوه‌های ناز معشوق به شمار می‌رود. کرشمه معمولاً با ناز و غمزه همراه است و به درخشش و زیبایی ظاهری معشوق در یک لحظه‌ی خاص گفته می‌شود. البته این واژه در اصل به معنای اشارت معشوق با چشم و ابروست که گاهی معنای اصطلاحی پیدا می‌کند:

بهای نیم‌کرشمه هزار جان طلبند
نیاز اهل دل و ناز نازنینان بین
(حافظ)

کبک را بین تا چگونه شد خجل
زان کرشمه کردن و رفتار یار
(سنایی)

مشوش‌ است دلم از کرشمه‌ی سلمی
چنان که خاطر مجنون ز طره‌ی لیلی
(رودکی)

القصه به صد کرشمه و ناز مرا
عاشق کردی و سر به صحرا دادی
(ابوسعید ابوالخیر)

 

2.  لطفِ آمیخته به قهر

در این‌گونه ابیات معمولاً قهر معشوق با چاشنی لطف او همراه است؛ تا تلخی قهر با شیرینی لطف اندکی تلطیف شود. به بیان دیگر جاذبه و دافعه‌ی معشوق که به‌شکل لطف و قهر تجلی می‌کند، از لوازم مهم جذب عاشق است:

برآمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی
فغان از قهر لطف‌اندود و زهر شکرآمیزت
(سعدی)

لطف و قهر تو به چشم من غمناک یکی‌ست
نظر مرحمت و حلقه‌ی فتراک یکی‌ست
(صائب تبریزی)

گاهی هم قرار است شیرینی لطف با تلخی قهر تعدیل شود! مثل این بیت:

قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چند
(حافظ)

 

3.  تغافل و بی‌توجهی کردن

تغافل به معنای خود را به‌غفلت‌زدن و تظاهر به نادیده‌گرفتن دیگری است. در شعر کهن وقتی سخن از بی‌توجهی مطلق معشوق باشد، معمولاً پای تغافل به میان نمی‌آید؛ بلکه تغافل زمانی رخ می‌دهد که لطف معشوق در کنار قهر او جلوه کند. در چنین حالتی، معشوق از سویی به عاشق نظر دارد اما خود را نسبت به او بی‌تفاوت و بی‌توجه نشان می‌دهد. در حقیقت این بی‌توجهی برای مفتون کردن و عطش بیشتر عاشق به کار گرفته می‌شود. از این حیث تغافل کردن را می‌توان از اقسام ناز کردن به شمار آورد:

ز بس قهر و لطفش همه خوش‌اداست
نگه می‌کند گر تغافل کند
(بیدل دهلوی)

من گریه و سوز دل نمی‌دانستم
استاد تغافل تو آموخت مرا
(خاقانی)

تغافل کردنت بی‌فتنه‌ای نیست
فریب صید باشد خواب صیاد
(امیرخسرو دهلوی)

آنک ما را می‌تواند سوختن درمان ما
می‌تواند ساختن لیکن تغافل می‌کند
(خواجوی کرمانی)

 

4.  لب‌گزیدن

گاهی قهر و بی‌توجهی معشوق به‌شکل محسوسی در حالات ظاهری او جلوه می‌کند. یکی از این حالات لب گزیدن و ابرو کج کردن است؛ چراکه عموماً اشارات معشوق از طریق حالات ابرو، چشم و لب او نمایان می‌شود. در ادامه مثال‌هایی از این‌گونه اداها را مرور می‌کنیم:

در جان هزارگونه جراحت پدید شد
لب را به قهر ما چو گزیدن گرفته است
(امیرخسرو دهلوی)

تمنا می‌کنم چون از لبش بوس
بود کارش به دندان لب گزیدن
(کمال خجندی)

 

5.  ابرو کج‌کردن/ ابرو کمان‌کردن/ بر ابرو گره‌زدن

ابرو کج‌ کردن نیز یک جلوه و کرشمه‌ی ظاهری است. ابروی کمانی در ادبیات عاشقانه کارکردی تهاجمی و جنگجویانه دارد و از سویی حد اعلای زیبایی معشوق را به نمایش می‌گذارد.

چو در دام سر زلفش همه عالم گرفتار است
چرا مژگان کند ناوک، چرا ابرو کمان سازد؟
(عراقی)

از سوی دیگر کمانی بودن ابرو، به‌خاطر شکل بصری‌اش محراب عبادت عاشق است:

کافرا، محراب ابرو کج مکن
که به زاری چشم خلقی در دعاست
(امیرخسرو دهلوی)

دل تافته مدار و بر ابرو گره مزن
از بهر بوسه‌ای که ز تو خواهم ای نگار
(فرخی سیستانی)

 

6.  حاضرجوابی‌کردن

یک معشوق زیرک، علاوه‌بر شگردهای رفتاری و اداهای ظاهری جذاب، معمولاً در محق نشان دادن خود و دادن پاسخ‌های کوبنده به عاشق، توانمند و خبره است. حاضرجوابی کردن از دیگر جاذبه‌های این معشوق است که بیش از پیش دل عاشق سخنور و شاعر را نسبت به یار خوش‌کلام خود متمایل می‌کند:

به قهر ارچه کامل شدی، هم خوشم
که در تیغ حاضرجواب آمدی
(امیرخسرو دهلوی)

من نیستم حریف زبانت مگر زنم
از بوسه مهر بر لب حاضرجواب تو
(صائب تبریزی)

چون خموشی، رازدار و چون سخن حاضرجواب
چون اثر بیگانه‌خوی و چون دعا بالابلند
(واعظ قزوینی)

 

7.  روی در نقاب کشیدن

وقتی حالات قهری معشوق بر لطف او غلبه داشته باشد، معمولاً از پیش چشم عاشق دور می‌شود، تا او را دلتنگ خود کند. این روی در نقاب کشیدن چه در معنای ظاهری، که اشاره به پوشاندن زیبایی صورت دارد و چه در معنای اصطلاحی، که به بی‌توجهی و غیبت یار اطلاق می‌شود، به چشم می‌خورد:

چند در پرده توان مشق نظربازی کرد؟
طرح نظاره به آن روی نقاب اندازم

من که بر چشم خود از نور شرر می‌لرزم
به چه جرئت ز جمال تو نقاب اندازم؟
(صائب تبریزی)

این چه رسم است که بر روی نقاب اندازی؟
چهره بگشا و برانداز ره و رسم و نقاب
(قاسم انوار)

 

۸.  سرگرانی کردن

از دیگر ناسازگاری‌های معشوق بی‌توجهی عمدی و سرکشی کردن نسبت به عاشق و طالب خود است. البته معمولاً در چنین حالتی هنوز شرار امیدی به توجه و بازگشت لطف معشوق وجود دارد.

چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری
سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد
(حافظ)

از می عشق ار چه سرمستی، مکن
با حریفان سرگرانی ساقیا
(عراقی)

البته چنان‌که گفتیم، بعضی عاشقان رند زیر بار این‌گونه سرگرانی‌ها نمی‌روند؛ ازقضا صائب تبریزی یکی از آن‌هاست:

مرا نتوان به ناز و سرگرانی صید خود کردن
نگردم گرد معشوقی که گرد دل نمی‌گردد
(صائب تبریزی)

 

9.  بهانه آوردن

وقتی معشوقی بخواهد عاشق را به فریبی از درگاه خود براند یا برای او ناز کند، معمولاً از شگرد بهانه آوردن استفاده می‌کند. در چنین هنگامی معشوق برای به تأخیر انداختن وصال دلیلی واهی جور می‌کند. از آنجا که این دلایل معمولاً برای عاشق قانع‌کننده نیستند، بهانه تلقی می‌شوند و در او حالت خوف و رجایی نسبت به معشوق پدید می‌آورند. در این حال، عاشق معمولاً حریص‌تر و پیگیرتر می‌شود:

گفت من از نرد ننالم همی
نرد به یک سو نه و اندر نورد

گفتم گر خشم تو از نرد نیست
بوسه بده، گرد بهانه مگرد
(فرخی سیستانی)

در هر نفسم هزار آه است
در هر سخن تو صد بهانه‌ست
(جمال‌الدین عبدالرزاق)

 

10.  عتاب کردن

عتاب و خطاب معشوق معمولاً یک گام پیش از راندن عاشق و ناامید کردن او از مژده‌ی وصل است. عتاب معشوق عموماً با ناز و بهانه همراه است و حکم یک زنگ خطر را برای عاشق دارد. 

هر روز نو عتابی و دیگر بهانه‌ای
ناخوش بود عتاب زمانی فروگذار
(فرخی سیستانی)

 

11.  به قهر راندن

وقتی عتاب و بهانه و روی در نقاب کشیدن ادامه پیدا کند، شاهد معشوقی خواهیم بود که در زمان قهر شدت عمل بیشتری نشان می‌دهد. به بیان دیگر، او به هیچ‌وجه با عاشق کنار نمی‌آید و دست رد به سینه‌ی او می‌زند. با این‌ حال، هنوز در این به قهر راندن امید لطفی وجود دارد: 

اسیر بند غمت را به لطف خویش بخوان
که گر به قهر برانی کجا شود مغلول
(سعدی)

هنوز با همه بدعهدی‌ات دعا گویم
که گر به قهر برانی به لطف بنوازی
(سعدی)

 

12.  یار بیگانه شدن

در این مرحله، معشوق برای برانگیختن حس غیرت و حسادت عاشقانه‌ی شاعر به رقیبان و دیگر طالبان خود توجهی می‌کند تا واکنش فرد عاشق را بسنجد و او را در رنج و تنگنا قرار دهد. این شاید دشوارترین رفتار معشوق برای عاشق باشد که موجب انعکاس اندوه شدید و ابراز گلایه‌های عاشقانه می‌گردد:

شدی بر رغم جامی یار اغیار
مکن جانا که شرط یاری این نیست
(جامی)

گشته‌ای یار رقیب آه که بهر قتلم
رنگ نو ریخته، طرح دگر انداخته‌ای
(مشتاق اصفهانی)

ز من رنجیده با اغیار در نازست و می‌خواهد
به جنبش‌های ابرو از گره پردازد ابرو را
(غالب دهلوی)
 

 

و چند ترفند عاشق در برابر بی‌توجهی معشوق

البته عاشق نیز منفعل نیست و چنان‌که اشاره شد در مقابل هریک از ترفندهای معشوق، شیوه‌ای درخور به‌کار می‌گیرد.
در اشعار پیش از واسوخت معمولاً موضع عاشق یا تسلیم است، یا مجاهدت بیشتر در راه رسیدن به وصال معشوق. بااین‌حال گاهی عاشقانی هم پیدا می‌شوند که به خاطر لجبازی و چموشی معشوق، قید او را می‌زنند یا انتقام پیشه می‌کنند. چنان‌که در گلستان سعدی می‌خوانیم:

تازه بهارا ورقت زرد شد
دیگ منه کآتش ما سرد شد
چند خرامی و تکبر کنی؟
دولت پارینه تصور کنی
پیش کسی رو که طلبکار توست
ناز بر آن کن که خریدار توست

این تقریباً اوج گستاخی و انتقام‌جویی عاشقان سبک عراقی محسوب می‌شود که جناب سعدی یک‌تنه در این شعر بار منت‌های عاشقانه‌ی مکتب واسوخت را به دوش کشیده است. البته بماند که در این ابیات اساساً سخن از معشوق مذکر است.

اما همیشه عاشقان صبور و متینی چون حافظ هستند که به جای گذاشتن بار ملامت بر دوش معشوق، سهم خود را در هجران پذیرا باشند:

چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر
نکردی شُکرِ ایامِ وصالش؟

و حتی سرزنش و دشنام معشوق را نیز به خاطر نفس عشق، به زیبایی نسبت دهند:

اگر دشنام فرمایی، اگر نفرین، دعا گویم
جواب تلخ می‌زیبد، لبِ لعلِ شکرخا را
 
اما بخوانیم از ترفندهای عاشقان زخم‌خورده‌ی واسوختی که وحشی بافقی نمونه‌ی بارزشان است. وحشی یا بر معشوق منت می‌گذارد و ترحم‌طلبی می‌کند، یا دست به تلافی می‌زند و به معشوق بی‌میلی و بی‌نیازی نشان می‌دهد:

ای بی‌وفا برو که بر این عهدهای سست
نی اندک اعتماد که هیچ اعتماد نیست

رو، رو که وحشی آنچه کشید از تو سست عهد
ما را به خاطر است، تو را گر به یاد نیست

-
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم

گاهی این ابیات در واکنش به بازگشت معشوق سروده شده‌اند و گاهی به تلافی جفای او در گذشته یا زمان حال.

 

درنهایت در تمامی این حالات عاشقانه، لحظه‌ای نفسِ عشق رنگ نمی‌بازد؛ بلکه هر بار با جلوه‌ی تازه‌ای در وجود عاشق تجلی می‌کند و تجدید می‌شود. 

که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند... (حافظ)
 




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
کرشمه کردن نیز از دیگر جلوه‌های ناز معشوق به شمار می‌رود. کرشمه معمولاً با ناز و غمزه همراه است و به درخشش و زیبایی ظاهری معشوق در یک لحظه‌ی خاص گفته می‌شود. البته این واژه در اصل به معنای اشارت معشوق با چشم و ابروست که گاهی معنای اصطلاحی پیدا می‌کند.

تغافل به معنای خود را به غفلت زدن و تظاهر به نادیده گرفتن دیگری است. در شعر کهن وقتی سخن از بی‌توجهی مطلق معشوق باشد، معمولاً پای تغافل به میان نمی‌آید؛ بلکه تغافل زمانی رخ می‌دهد که لطف معشوق در کنار قهر او جلوه کند. در چنین حالتی، معشوق از سویی به عاشق نظر دارد اما خود را نسبت به او بی‌تفاوت و بی‌توجه نشان می‌دهد. در حقیقت این بی‌توجهی برای مفتون کردن و عطش بیشتر عاشق به کار گرفته می‌شود.

مطالب مرتبط